جستجو
فارسی
  • English
  • 正體中文
  • 简体中文
  • Deutsch
  • Español
  • Français
  • Magyar
  • 日本語
  • 한국어
  • Монгол хэл
  • Âu Lạc
  • български
  • Bahasa Melayu
  • فارسی
  • Português
  • Română
  • Bahasa Indonesia
  • ไทย
  • العربية
  • Čeština
  • ਪੰਜਾਬੀ
  • Русский
  • తెలుగు లిపి
  • हिन्दी
  • Polski
  • Italiano
  • Wikang Tagalog
  • Українська Мова
  • دیگران
  • English
  • 正體中文
  • 简体中文
  • Deutsch
  • Español
  • Français
  • Magyar
  • 日本語
  • 한국어
  • Монгол хэл
  • Âu Lạc
  • български
  • Bahasa Melayu
  • فارسی
  • Português
  • Română
  • Bahasa Indonesia
  • ไทย
  • العربية
  • Čeština
  • ਪੰਜਾਬੀ
  • Русский
  • తెలుగు లిపి
  • हिन्दी
  • Polski
  • Italiano
  • Wikang Tagalog
  • Українська Мова
  • دیگران
عنوان
رونویس
برنامه بعدی
 

چه کسی عملا میتواند رهانیده شود؟ قسمت ۳ از ۱۱

جزئیات
دانلود Docx
بیشتر بخوانید

به تازگی دلیرتر شدیم. من گفتم که دیگر در عمل مان تعارف را کنار میگذاریم، دیگر در حرف هایمان تعارف را کنار میگذاریم. از اینرو در [سوپریم مستر] تلویزیون مان در مورد ظلم به حیوانات، صحنه های زیادی را نشان میدهم. (بله، استاد.) و این تغییری ایجاد میکند، به این شکل حداقل یک میلیون نفر وگان شده اند، (آه، وای!) (چه خبر خوبی!) به این خاطر.

۱۹ ام ژوئیه: "دوست داشته شوید، آزاد باشید، شریف باشید، ایمن باشید. شما استاد خودتان هستید." من گفتم: "میدانم." این از سوی "او یو پی" بود. یعنی از سوی "محافظان خدایان کائنات اصلی" بود. از اینرو گفتم: "میدانم. مشکل این است که استاد دیگران هستم و همه مشکلات دیگر به دنبال آن می آیند." (بله.) چون استاد دیگران هستم.

در ۱۹ ام ژوئیه گفتم: "شگفت انگیز است! یک عنکبوت مصرّانه در بیرون، در بالکن من یک تور تنید و میخواست هر طور که شده از رفتن من به بیرون جلوگیری کند، چون 'اگر بیرون بروید، آرامش برقرار میشود.'" یعنی صلح و آرامش شخصی من. (بله، استاد.) چون آن را از دست می دادم. از اینرو سعی کردم کمی بیرون بروم تا آزادی بیشتری داشته باشم. "اما مایا از او استفاده کرد تا برایم مشکل ایجاد کند. در نهایت با اسپری کردن آب شلنگ، او را از آنجا راندم. قبل از آن به طور تصادفی تور او در یک گوشه دیگر از بالکن، در طرف مقابل را خراب کردم و بسیار از او عذرخواهی کردم. فکر کردم قضیه حل شده است. اما بعد "او همه بقایای توری که از پاشیده بود را خورد." باورتان میشود؟ (آه، وای!) معمولاً وقتی توری خراب میشود، همانجا می ماند. (بله.) اما او همه را خورد! (وای!) هیچ چیز باقی نماند. بعد به یک گوشه دیگر رفت و در آنجا یک تور دیگر تنید، در گوشه مقابل در همان نزدیکی، فقط یک متر و نیم آن طرف تر. "نقل مکان کرد تا یک تار بسیار بزرگ دیگر بتند"، در گوشه مقابل، از اینرو باید از او میخواستم که به روی درختان برود. این کار او عادلانه نبود، چون من با خویشاوندن او مهربان بودم، (بله.) قبلاً و همیشه. از اینرو همه عنکبوت ها با من همکاری نمیکنند." اینجا را میخوانم. "نوع دیگر بهتر و مهربان تر است. آنها که صاف تر هستند، و شبیه خرچنگ هستند، بهتر هستند." این چیزی بود که نوشتم. تمام شد. حالا میتوانید سؤالات خود را بپرسید. (ممنون، استاد که اینها را با ما در میان گذاشتید.) خواهش میکنم. باز هم هست، اما مهم نیست. هرگز نمیتوان همه اینها را تمام کرد.

آیا در مورد ۱۰ ام ژوئیه چیزی خواندم؟ (فکر نمیکنم.) در ۱۰ ام ژوئیه، "سنجاب ها از همه جا آمدند." از کوهی که قبلاً به آنها غذا داده بودم، (بله.) چندین کیلومتر راه را طی کردند تا به دیدن من بیایند. (وای! چقدر مهربان! خوب است.) آه، کل گروه. بعد فکر کردم که گرسنه هستند. خواستم به آنها چیزی بدهم. هر چیزی که داشتم دادم، اما نخوردند. فقط آمده بودند تا به من چیزی را بگویند.

یکی دیگر: یک کشف. چون من تعدادی از داستان های بودا را خواندم. (بله، استاد.) بودا گفت که تعدادی از الهه های درختان (بله.) فرزند هم دارند. گفتم: "آنها چطور بچه دار میشوند؟ آیا ازدواج میکنند و شوهر دارند و از این چیزها؟" آنها گفتند: "نه، فقط میوه درست میکنند." از اینرو، وقتی میوه میخوریم، به آنها آسیب می زنیم. این را میخوانم. عینک ندارم. باید عینک بزنم، هر چند بدون عینک بهتر به نظر میرسم، نه؟ چه اهمیتی دارد. "الهه درختان بچه تولید میکنند برای محصول." از آنها پرسیدم: "چرا بچه تولید میکنید؟ واقعاً به فرزند نیاز دارید؟" گفتند فقط برای کمک این کار را میکنند. "برای تولید محصول"، اینطور گفتند. محصول. م ح ص و ل. فکر کنم یعنی برای کمک، درسته؟ (بله، فکر میکنم.) بعنوان محصول، برای اینکه چیزی بدهند. و آن چیز میوه است. "از اینرو برداشتن میوه درختان به آنها آسیب می زند. آنها برای تولید بچه به شریک نیاز ندارند، فقط با جادو چنین میشود." (وای.) یادم هست یکبار در مورد حضرت ماهاویرا یک چیزی خواندم که او به پیروان خود توصیه کرد تا میوه درختان را نچینند. میوه هایی مثل خیار اشکالی ندارد. هندوانه هم همینطور. (بله.) آنها که از خانواده ملون هستند یا انواع مشابهی مثل کدو قلیایی و از این چیزها. (بله.) فکر کنم اینطور است. حالا فکر میکنم فکر میکنم این دو تا و این دو تا با هم هستند.

پس، سنجاب ها آمدند. فراموش کردم. بین اینها، در مورد درختان بود و حالا سنجاب ها را یادم آمد. وقتی آمدند، مدتی در اطراف محل زندگی من حرکت میکردند و سر و صدا میکردند، حرف میزدند و می رقصیدند، (آه، وای.) آنها در باره سگها به من گفتند. همه سنجاب ها آمدند و در اطراف رقصیدند. وقتی با آنها صحبت کردم، گفتم: "سلام، حالتان چطوره دوستان؟ ممنون که به دیدن من آمدید." بعد سنجاب ها روی شکم هایشان دراز کشیدند. (وای!) از من فرار نکردند، فقط دراز کشیدند و ساکت بودند و به من خیره شده بودند و وقتی صحبت میکردم، گوش میدادند. (چه بامزه!) (بله.) من هم شگفت زده شدم. قبلاً هرگز چنین چیزی ندیده بودم.

معمولاً وقتی شما به سنجاب های وحشی نزدیک میشوید، فرار میکنند. (بله.) اما آنها روی شکم دراز کشیدند، روی تنه درخت. صاف، واقعا صاف! تا حد ممکن صاف بودند، طوری که گویی سجده میکردند. (وای!) و به من نگاه میکردند و تا پایان صحبت ام همینطور گوش میدادند. یادم نیست که به آنها چی گفتم. فقط فکر کنم حرف های دخترانه بود. "ممنون که آمدید" و از این حرف ها. "گرسنه هستید؟" یا از این چیزها. "آنجا خوب غذا خوردید؟" یا "آمده اید تا بمانید یا نه؟" بعد از آن به همان سرعتی که آمده بودند، ناپدید شدند. دیگر هیچکدام شان را ندیدم. (وای.) فکر کردم آمدند که بمانند. نه، فقط آمدند تا به من چیزهایی را بگویند و بعد رفتند.

در اینجا نوشتم: "وقتی صحبت میکردم، سنجاب صاف روی شکم اش خوابیده بود." یکی از آنها. و دیگران، توجه نکردم که همه آنها را ببینم. (بله.) درست در مقابل من، در فاصله ۲۰ اینچی من. (وای.) روی تنه درخت، در مقابل بالکن من. از اینرو وقتی صحبت کردم، او فقط صاف روی شکم خوابید. به بقیه هم که نگاه کردم، همینطور بودند. آنها همگی به من خیره شده بودند. وقتی با آنها صحبت میکردم، همه به سمت من می چرخیدند و گوش میکردند. دیگر در اطراف سر و صدا نمیکردند. صحبت نمیکردند، حرکت نمیکردند. بعد من گفتم: "چرا روی شکم تان دراز کشیدید؟ خیلی عجیب است." او گفت: "برای ادای احترام به استاد." او اینطور گفت. (وای.) و بعد او... چه کسی این را گفت؟ یک لحظه صبر کنید. آه، آنها همچنین گفتند: "نسبت به شاگرد بی وفا بخشش داشته باشید." آنها نام آن شخص را گفتند. بله، میدانم، او یک چیز شوک برانگیز هم برای من فاش کرد. شما هرگز نمیدانید که درون افراد چه می گذرد. (بله.) فقط با نگاه کردن به بیرون، هرگز متوجه نمیشوید.

و در ۱۱ ام ژوئیه گفتم: "خدای عزیزم، باورم نمیشود که برخی از انسانها اینقدر بد باشند یا تحت تأثیرات بدی قرار بگیرند. و آیا زندگی من همیشه باید به این شکل مشکلات داشته باشد؟ شما میدانید که حق من این نیست، نه؟ شما این را به من هم گفته اید. بسیار خب. متشکرم." تمام شد.

منظورم اینست که باز هم هست، اما برای حالا کافی است. اینها چیزهایی هستند که شما برای شنیدن شان کنجکاو هستید. باقی را میتوانید از من بپرسید و من با خوشحالی به شما پاسخ میدهم، چون شما سؤالات تان را جمع آوری کردید، درسته؟ (بله، استاد.) این کنفرانس به خاطر همین شکل گرفت. (بله، متشکریم، استاد.) خوشحالم. خوشحالم که سؤال می پرسید، چون این همیشه برای جهان خوب است. چون هر چیزی که می پرسید، مربوط به انسانهاست و خیلی از انسانهای دیگر، برادران و خواهران تان دوست دارند سؤالات شما و پاسخ هایشان را بشنوند، چون از این فرصت برخوردار نمیشوند تا از من بپرسند. (بله.) و همچنین میتواند برای مردم جهان هم خوب باشد، البته اگر گوش بدهند. (بله.) من که امید ندارم، اما دعا میکنم که گوش کنند و این به آنها کمک خواهد کرد.

به تازگی دلیرتر شدیم. من گفتم که دیگر در عمل مان تعارف را کنار میگذاریم، دیگر در حرف هایمان تعارف را کنار میگذاریم. از اینرو در [سوپریم مستر] تلویزیون مان در مورد ظلم به حیوانات، صحنه های زیادی را نشان میدهم. (بله، استاد.) و این تغییری ایجاد میکند، به این شکل حداقل یک میلیون نفر وگان شده اند، (آه، وای!) (چه خبر خوبی!) به این خاطر. با اینکه خیلی، خیلی ظالمانه است. هر بار که یکی از این تصاویر ظالمانه را می بینم، فریاد میکشم و گریه میکنم. آه، برای چند روز بسیار ناراحت هستم. و بر سر تمام بهشت ها فریاد میکشم. به آنها میگویم: "باید یک کاری انجام دهید." ای کاش وقت بیشتری داشتم... خب، مهم نیست. حالا وقت شماست، بفرمایید. (بله، استاد. ) بله.

( استاد، به خاطر کووید- ۱۹ به گفته کارشناسان، ۲۶۵ میلیون نفر در معرض خطر "پاندمی گرسنگی" قرار دارند. مدیر اجرایی "برنامه جهانی غذا"، "دیوید بیسلی"، به شورای امنیت سارمان ملل گفت: "تا چند ماه دیگر، ممکن است با قحطی های چندگانه در حد فاجعه روبرو شویم." آیا مردم یا شاگردان میتوانند کاری انجام دهند و یا باید کاری انجام دهند تا خود را برای بروز احتمالی چنین موردی آماده سازند؟ ) آه، بله. یادتان هست که قبل از اینکه سؤال بپرسید، برایتان پیام ام را خواندم، (بله.) اولین پیام را، که در ۲۴ ژوئیه در دفترچه یادداشت ام نوشته بودم؟ (بله، استاد.) آن را برایتان خواندم. (بله، استاد.) گفتم: "تا حد ممکن خودتان مواد غذایی تان را تولید کنید." (بله.) حتی اگر بالکن دارید، میتوانید چیزهایی برای خوردن بکارید. (بله.) اگر زمین دارید، در آن محصولات کشت کنید، سبزیجات بکارید، درخت میوه بکارید. تا حد ممکن خودتان غذایتان را تأمین کنید. همه.

در واقع میخواستم این را خیلی وقت پیش بگویم، در اولین فراخوان فوری به رهبران ولی آنرا فراموش کردم. این در ذهن ام باقی ماند تا اینکه دوباره پدیدار شد، حتی قبل از ۲۴ جولای، تا اینکه وقت شد و آنرا در دفترچه یادداشت ام نوشتم و قبل از اینکه دوباره فراموش کنم، آنرا به شما گفتم. خیلی چیزها هست که فراموش کردم بنویسم، یا وقت ندارم که بنویسم، حتی مکاشفات معنوی یا پیام های معنوی را. نمیتوانید تصور کنید که چقدر مشغله دارم! (بله، استاد.) هر کسی که گوش میدهد و البته شاگردان. هر چقدر میتوانید، مواد غذایی ارگانیک بکارید. هر چقدر میتوانید، خودتان مواد غذایی تان را کشت کنید. (بله، متشکرم، استاد.) به همین خاطر این فشار روی من بود تا این پیام را به شما بدهم، اما تا امروز به تأخیر افتاد. حداقل، حالا شنیدید. (بله.)

( سؤال دیگر این است: حیوانات دامداری های صنعتی کشته میشوند، چون کارخانجات فرآوری غذایی تعطیل شدند و حیوانات بیش از حد تولید شده اند. آیا این سبب میشود که کووید- ۱۹ به خاطر افزایش کارمای ایجاد شده، بدتر شود؟ ) فرقی نمیکند. چه حیوانات را برای مصرف بکشند و چه به خاطر جلوگیری از زیادی جمعیت آنها، هر دو مثل هم هستند! (بله، استاد. درسته.) هر آنچه نسبت به حیوانات انجام دهید، پیامد آن را دریافت میکنید. (بله.) فرقی نمیکند. هرگز نباید با لقاح مصنوعی حیوانات یا با روشهای مصنوعی دیگر یا هر چیزی، یا با روش های طبیعی این همه حیوان تولید میکردیم تا مجبور باشیم آنها را بکشیم. (بله، استاد.) یا بچه هایشان را برداریم، شیر بچه هایشان را برداریم و آن گوساله های طفلک را در قفس قرنطینه کنیم تا گوشت شان ترد شود و بعد آنها را بکشیم. هم مادر را بکشیم و هم بچه ها را. آه! (بله، وحشتناک است.) این وحشتناک است. ما خودمان، نژاد بشر را به نژاد قاتل تبدیل کرده ایم و این خیلی وحشتناک است. یادتان هست وقتی بچه بودیم، داستان های زیادی در مورد جادوگرها می خواندیم، (بله، استاد.) که در یک جایی یا در جنگل منتظر می ماندند تا بچه ها را گول بزنند و بخورند؟ (بله.) ما با حیوانات همین کارها را میکنیم. (بله.) داستان آن مشابه است. (بله.)

( در مورد برخی از بیماران، علائم کووید- ۱۹ حتی بعد از گذشت ماه ها از بهبودی رسمی شان، هنوز باقی است. به عنوان مثال تنگی نفس. حتی در برخی افراد علائم جدیدی هم ایجاد میشود: مه مغزی یا خستگی. آیا راهی برای بهبود کامل هست؟ ) نه. (آه، وای. خدای من.) اگر کمی تحت تأثیر قرار گرفته باشند، این حالت را ندارند. اما اگر بیمار شده باشند، این حالت به صورت خفته در آنها می ماند. (بله، استاد.) مردم فکر میکنند این یک آنفولانزای عادی است. اینطور نیست. قبلاً در خبرها خواندم، افراد زیادی از جمله کشیش ها و غیره، کووید- ۱۹ را جدی نگرفتند و بعد خودشان هم به این بیماری دچار شدند و مردند. (بله.) به همین خاطر مدام به شما میگویم، با اینکه در اعتکاف هستم و نباید اینطور در بیرون ظاهر شوم، اما نگران هستم. (بله. متشکریم، استاد.) باید بگویم و هر کسی گوش کند شاید بتواند جان اش را نجات دهد. (بله، استاد.) (متشکریم، استاد.) همچنین به این خاطر که اجرشان خیلی کم است. اگر اجر افراد بیشتر باشد، احتمالاً میتوانند بهبود یابند. (متوجه ایم، استاد.) اما اگر به طرز خطرناکی بیماری را گرفته باشند و وضعیت شان بدتر شده باشد، بهبودی در کار نیست. شاید بتوان دارو یا چیزی خورد که به نوعی متوقف شود، اما بهبودی کامل صورت نمی گیرد. (متوجه ایم.) بسیار خب.

بیشتر تماشا کنید
همه قسمت‌ها  (3/11)
به اشتراک گذاری
به اشتراک گذاشتن در
جاسازی
شروع در
دانلود
موبایل
موبایل
آیفون
اندروید
تماشا در مرورگر موبایل
GO
GO
Prompt
OK
اپلیکیشن
«کد پاسخ سریع» را اسکن کنید یا برای دانلود، سیستم تلفن را به درستی انتخاب کنید
آیفون
اندروید